میخواهم سیری داشته باشم به نوشته های گذشته ام واین نبشته ها را خودت هم تقسیم کنم.
اگر به نوعی پراگندگی میبینید پوزش میخواهم، ولی میکوشم تاحدی خودم به این مورد دقت داشته باشم.
با حرمت بسیار.
فراخوان
سنگسار ، آغازی برای اندیشیدن!
ناديه فضل
وقتی گروهی نعره زنان، کفنِ حلال و حرام را به شانه انداخته، دَور پیکری صف میبندند، تا با تکبیرهای به نام خدا، زنی را که تمام تن زخم است و باری از شقاوت بر دوش ونیمه جان، زخمی دیگر بزنند و آن قدر زخم زنند، تا غریزهء وحشتبار دیانت از چشمان خون گرفتهء آنان فواره زَند و سری و دستی ناتوانی را که نیم بیشترِ پیکرش در خاک فرورفته، چنان سنگباران کنند، تا فریاد و ضجه اش را حتی خدا هم نشنود. این ها همه برای چه و با کدام حقی؟
مسلماً، خواهی گفت با اتکا به قانونی که با احکام الهی ساخته و پرداخته شده است.
و اما فراموش میشود، فقط یک لحظه اندیشیدن که آیا این قانون را فقط همان بشری نساخته است، که دین را و مذهب را مبدل به قانون و وسیله برای رسیدن به امیال مرد ساخته است؟
ما امروز یکی از 365 روز سال را در دقایقی برای یک زن می اندیشیم و فردا، همه باز هم همان روابط و معیارهایی را که جامعهء مردسالار برای ما زنان ساخته، پیروی میکنیم.
معیارهايی را که هویت ما را محو ساخته است، حرمت میگذاریم و به نام فرهنگ اصیل افغانی اگر هم جا داشت؛ آن قدر افتخار میکنیم، که گویا ما، مافوق بشر هستیم و بهتر از ما زنده جانی نیست.
فراموش ما میشود،این که:
در کشورِما که همهء روابط رنگ تقدس به خود گرفته است، هیچ گوشه را نمیتوان انگشت انتقاد گذاشت.
زیرا آن جا توهین به فرهنگ اصیل میشود، فرهنگی که جنایت را قانونی ساخته است و آدم کشتن را جزِ از مباهات مردانه گی میشمارد.
و اما مشکل در کجاست؟
بدون شک مجموعهء از رابطه های فرهنگی و هم چنان اجتماعی زمینه ساز جنایتهای قانونی میشوند جنایتهايی از قبیل تجاوز،ازدواج اجباری دختران زیرِسن، ازدواج اجباری در کُل، بدل گرفتن، به بد گرفتن، فروش دختران، قتلهای ناموسی و از این گونه ها و دهها مورد دیگر.
زنان نی تنها با این ناهنجاریهای سنتی و اجتماعی درگیر اند، بل که حتی مسؤولیت دغدغه های مذهبی و ضعف اخلاقی مردان را نیز با پوشیدن چادر و پوشانیدن تمام بدن ایشان باییست به دوش گیرند.
اما سنگسار و قتل ناموسی در جمع دیگر جنایتهايی که در برابر زنان عملی میشوند، دو موردیست، که در محدودهء ارزشهای اخلاقی در اجتماع سنجیده میشود، یعنی پدیدهء منحصر به مرد "غیرت و ناموس و نام خانواده" مواردی که فقط زنان مسؤولیت پاسداری آنان را به دوش دارند؛ از دلایل ارتکاب این جنایت که در جوامع شرقی قانونی و مسلم هم است، میباشد.
با پدیده های به نام غیرت، ناموس و ننگ، مردان لباس عزت به تن میکنند و دریغا که تا اکنون هم برای این پدیده ها تعریف مشخصی وجود ندارد زیرا اگر هردو جنس زن و مرد را خدا مساوی خلق کرده، چگونه ممکن شده است، که زن از داشتن چنین احساساتی محروم بماند؟
بنابراین ما صریحاً با خشونت قانونی رو به رو هستیم، خشونتی که تنبیه بدنی، توهین و کشتن زن و دختر را به وسیلهء پدر، شوهر، برادر و حتی وابسته گان این سه مجاز میشمارد و به عنوان جزِ از باغیرت بودن مرد توجیه میشود.
مردانِ باغیرتی که از تجاوز به کودکان تا خیانت به وطن ایشان و بسیار فجایع دیگر را زیر پوشش شرافت مجهول خویش قهقه میزنند و بعد با فرهنگسازی در جامعهء مردحاکم هرچه بوی و شکلی از زنده گی دارد، را از زنان میگیرند.
و اما راه حل چیست؟
ما گام به گامِ بشریت در حرکتیم و فقط پاهای ما به دلیل سُستی ارادهء ما میلرزند، پس باید اراده نمود و با چند "چرا؟" تمامیی این فرآورده های قانونی توسط مردانِ واپسگرا را زیرِسوال بُرد و راه حلی را بر این دشواریها چراغ افروخت.
در افغانستان وزارتی به نام امور زنان پول در می آورد؛ از این زنان باید سوال کرد که تا کدام حد توان حرکتِ برابر با مردان را دارند؟ و اگر سدی در برابر آنان قرار دارد، چیست و چرا؟
در مجلس نماینده گان هم چنان زنانی هستند.
سوال این جاست، که این زنان تا اکنون در کدام عرصه ها نقش داشته اند و در کجاها همراه و در مشوره با آنان عمل گردیده است؟
چقدر در قانون و ساختن قانون نقش داشته اند و یا از تمامیی مواردی که در قانون افغانستان برای زنان زندان محض ساخته است، خبر دارند؟ مثل تعدد زوجها، که هم چنان میتواند نقض صریح حقوق بشر باشد، این زنان در این مورد چه میگویند، قبول دارند؟ اگر قبول دارند، چرا؟
در یکی از برنامه های "در جستجوی حقایق" تلویزیون ملی افغانستان فاجعه یی را دیدم که تلاش میشد بر آن رنگ قانونی بدهند،یعنی ازداوج زنی ناگزیری با مرد دیگری طرح شده بود، یعنی این که آن زن حین ازدواج با مرد دومی،هنوز در عقد پیره مرد خشنی بود که وی را به گدایی وادار مینمود و هم چنان سالها مورد ضرب و شتم و تنبیه بدنی آن پیره مرد تا زمان فرار از منحوس چهاردیوار او قرار داشت، را دیدم که برای این عمل وی مواد قانون را جستجو میکردند، ولی، ندانستم کدام قانون؟ و کدام ملا از کدام دین و مذهب برگرفته بود، که دختر سیزده ساله يی را در عقد مردی که حدود سی سال پیرتراز او بود، درآورَد و آیا میشود این عقد را شرعی دانست؟
کجاست قانونی که از مرد بپرسد که جنایتهايی را که در برابر آن زن اِعمال نموده است، بر چه مبنایی توجیه میتواند؟
و وزارت امور زنان با چه استدلالی با این جنایت و این گونه جنایتها عمل میکند و اگر نمیتواند چرا؟
چند همسری چرا هنوز هم مجاز است؟
ازدواج دختران زیرِسن را چگونه پاسخ میدهند و جنبهء قانونی میبخشند؟
ازدواج اجباری را که تجاوز صریح و شرعی بر زنان است، چگونه تعریف میکنند و چرا هنوز هم باید مجاز باشد؟
چرا زن حق انتخاب همسر نداشته باشد؟
قتل ناموسی واِعمال این کُنش شنیع را بر مبنای کدام اصول قانونی میشمارند؟
در مورد سنگسار چه پاسخ دارند؟ آیا پس از عمل به اصطلاح "زنا" فقط زن باید محکوم شمرده شود؟
زیرا در افغانستان مواردی بوده است، که فقط زنان مجازات شده اند پس مردان چه؟
آیا گمان بُردن و بعد بنابر گمان و تردید داشتن، کشتن زن میتواند عملی باشد قانونی و اسلامی؟
آیا گرفتن زنده گی انسان و زن توسط مردان باغیرت روی کدام معیار "حق" شمرده میشود؟
آیا فرهنگسازی توسط مردان و برای خشونت جنبهء اخلاقی و ناموسی بخشیدن را کدام دین و قانون مجاز دانسته است؟
چرا مردان میتوانند بدون "همراه" سفر کنند و زنان را از این حق مسلم محروم میدارند؟
چرا پوشانیدن زن با این خریطه های منحوس آبی رنگ حتمی شده است و چرا باید زنان محکوم به حراست از ضعف اخلاقی مردان "متدین؟!" باشند؟
چرا زن حق گزینش شغل ندارد، به ویژه اگر عرصه های هنری باشد؟
آیا سد شدن در برابر زنان و محدودساختن زنان در پوسیده های سنت و فرهنگ جهلسالار در موارد بالا و موارد دیگر تجویز قانونی جنایت نیست؟
چرا زنان باید در برابر انواع خشونت در اجتماع و خانواده بپوسد و خاموش بماند برای حفظ نام و آبروی مردانی که خشونت و تکبر پرده يیست بر ضعف اخلاقی آنان؟
چرا حق شهادت، ارث و حقوق دیگر زنان در قانون بازنگری نمیشود؟
چرا هنوز هم در صورت طلاق و جدایی دو همسر، فرزند ان را از مادر میگیرند و مادر تا ابد محکوم به تحمل درد تلخ جدایی از فرزندانش باقی میماند؟
چرا؟
پس باید از همین حال به تمامیی این جنایتهای قانونی نه گفت و بلند "نه"گفت.
و با استفاده از تجربه های خواهران مراکشی، الجزایری و ایرانی ما وزنان دیگر جهان به جمع آوری امضا و تلاش در تحقق حقوق بشری زنان وارد عمل شد.
با این نامه تمامیی خواهران و برادرانم را فرا میخوانم، به یک حرکت فراگیر و همبسته گی و تکمیل این سوالها با سوالهای دیگر، تا باشد که باهم برای زنان هموطن ما، بیرون از تمامیی تعلقات مذهبی، قومی و سیاسی فقط به نام "مادر" وارد عمل شویم.
باور دارم، که مردان هموطن من کم نیستند که برای آزادی جان داده اند و هنوز هم دلهای شماری زیادی دیگر، برای "آزادی" این بیکران مقدس میتپد و صد در صد با من همصدا هستند.
پس هموطن ارجمند من!
ما را همراهی نما تا خواهر تو مادر او و همسر آن دیگری در بلندای نجابتِ آزاده گی فضایی داشته باشند در دیار خود ایشان که زنده گی رنگ و بوی آراسته با روشنايی "آزادی و برابری" داشته باشد.
فقط با یک امضا بیا تا فریاد مشترک شویم و نگذاریم تا بیش از این وطن ما و نام ما را در سطح جهان و در برابر مردمان دیگر گیتی لکه دار بنمایند و ما را کسرِ حیثیت.
به نشانی زير تماس بگيريد:
09.03.2009
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen