Donnerstag, 17. Oktober 2013

از سیاهی تا سیاهی


 

انتحار وآتش زدن قرآن عمل مشروع مسلمانان ناراضی؟

به چند مثال کوتاه توجه کنید.

سخنگوی والی هلمند طی اظهاراتی جدید خبر از آتش زدن قرآن کریم توسط طالبان داده است.
وی گفته است که شورای کویته به رهبری طالبان دستور داده تا در جریان عملیاتشان قران کریم را اتش زنند.
سخنگوی والی هلمند میگوید هم اکنون 40 طالب پاکستانی برای اجرای این امر در ولسوالی واشیر مستقر شده اند و این موضوع از سوی طالبان پاکستانی نیز تایید شده و همچنان جنگ لفظی میان طالبان افغانی و طالبان پاکستانی در مورد این موضوع به وجود امده است.


قندهار/13/حوت/باختر

فردی كه گفته میشود میخواست قرآن كریم و قبرستان طالبان عرب در قندهار را آتش بزند، ‌توسط پولیس دستگیر شد.

این فرد در تحقیقات ابتدایی اعتراف كرده كه بنابر دستور طالبان مسلح قصد سوزندان قرآن كریم و قبرستان طالبان عرب را داشته تا از این طریق احساسات مردم را علیه نیروهای خارجی و حكومت افغانستان برانگیزد تاموضوع به گردن قوای آیساف و ایالات متحده امریکا بیافتد.

قبرستان طالبان عرب تبار كه در جریان نبرد با نیروهای امریكایی كشته شده بودند، ‌در ولسوالی ژیری ولایت قندهار موقعیت دارد.

این فرد كه همچنان گفته است وی یقین داشته كه با آتش زدن قرآن كریم و قبرستان طالبان عرب تبار مردم، حكومت افغانستان و نیروهای خارجی را عامل آن میدانستند.


نسخه هايی از قرآن كه گفته مي‌شود توسط طالبان آتش زده شده است امروز پنجشنبه در شوراي ولايتي غزني به خبرنگاران نشان داده شد.

شماري از باشندگان ولسوالي اندر غزني كه اين قرآن‌هاي نيم سوخته را با خود آورده بودند مي‌گفتند كه طالبان مسلح بعد از ظهر روز گذشته با حمله بر منزل ملاعبدالسلام؛ عالم ديني در قريه غندي ولسوالی اندر تمام كتاب هاي ديني او را به آتش كشيده اند.


در اثر حمله طالبان به یک مدرسه ۳۰۰ نسخه قرآن کریم آتش گرفتند.


کوچی های مسلح صد ها جلد قران کریم ویک مدرسه را همراه مسجد وحسنیه آن در دره کجاب بهسود به آتش کشیده اند. مردم محل میگویند که کوچی های مسلح با حمله بالای خانه های مردم صدها جلد قران کریم را اتش زده اند.


 

مواد انفجاری ترور والی لوگر 'در بین نسخههای قرآن کار گذاشته شده بود'


 

 


«  تصویر از کابل پرس »                                                           

از سیاهی در سیاهی

این چند مثال کوتاه حاصل فقط چند دقیقه محدود جستجو در گوگل بود.

 با آنهم، در کمتر نشانی خواندم که عمل قرآن سوزی طالبان از جانب ملا های افغانستان و شورای معظم علمای افغانستان مورد تقبیح قرار گرفته باشد.

سوال اما در اینجاست که چرا مسلمانان کرسی نشین نعمت و جاه، در باب حملات انتحاری و ده ها عمل نامشروع گروه های تروریست سکوت می کنند؟ و چرا حتی نکتایی پوشان روشنفکر افغانستان هم توان آه کشیدن را ندارند؟.
 
 « تصویر از بی بی سی، برگهای قران سوخته در لوگر» 
 

اگر دقت خیلی گذرا نماییم متوجه می شویم که تمام دست آوردهای سالهای اخیر، عقبگرایی و فرورفتن در سیاهچالهای جهالت بوده است.

 پررنگ شدن روز تا روز حضور گروه طالبان در عرصه سیاسی افغانستان نه به این دلیل است که آنها توانایی داشته اند، یا دارند؛ بلکه داد و بیداد سران حکومتی این کشور سبب آن شده است که آبروی تمام سرزمین به هیچ برود و افغانستان با طالبان معنی شود.

از سرتاسر سیاست های سالهای اخیر آنچه بیشتر از همه رنگ گرفته است، تجاوز به کودکان، کشتن زنان، اسیر کردن مردم ناتوان افغانستان و تحمیل سنتگرایی پوچ زیر مفاهیم «ملی» و«سنتی» بوده است.

درضمن بیش از یک دهه کار گروه های استخباراتی در افغانستان سبب ایجاد خلای بزرگی در این کشور گردید؛ مفاهیمی مثل غیرت، نجابت، راستی و دوستی جا عوض کردند، به گدایی، دریوزگی، فاحشه گری سیاسی، تقلب تا بینهایت و کاشتن تخم دشمنی.

تفکر و دین

اگر به روزگاران دور مکثی کنیم، مولانا در بلخ متولد می شود، در خاک ایران تا امروز وفردا فیلسوف، دانشمند و بزرگ است و در قونیه زیارتگاه خاص و عام و در دانشگاه های معتبر دنیا یکی از متفکرین و فیلسوفان کم نظیر.

 اما در افغانستان حتی وجبی هم نیست که برابری کند با مثالهای بالا، و زادگاه مولانا کلبه یی بیش نبوده و وارثین این مرد بزرگ بیراهه روانی همیشه جاوید.

ابوعلی بن سینای بلخی در تمام جهان پدر طب شناخته می شود و در آن دیار از فرط اسلامگرایی کور مجبور به فرار شد.

... و صدها بزرگ انسان دیگر .

از آنروزگار تا امروز که قرن بیست و یکم است، چه تفاوتی میان شکل زندگی آن بزرگان در اجتماع و امروزیان دیده می شود؟

آیا افغانستان خاکیست برای رشد جهالت و سیه اندیشی؟

اشکال اصلی در کجاست؟

علم جامعه شناسی مکررآ توضیح می دهد که روشنگری دریک اجتماع و روند آگاهی یابی ارتباط مستقیم به حال و گذشته آن اجتماع دارد.

شناخت خود و هویت خودی یکی از نخستین موازین این روند محسوب می شود. در غیر آن رشد گستره تناقصات در اجتماع و محدویت ها و بند هاییکه در پی آن خلق می شوند، خود یکی از عوامل عقبگرد فکری خوانده می شود.

افزون براین، سخن گفتن مبهم در مجامع مذهبی و سیاسی، نبود شجاعت اخلاقی، و کسر اعتماد به نفس از عوامل دیگری اند که سبب رشد پدیده «سکوت در برابر جهالت» شده است.

روایت ها وحقایق

اگر به گذشته های افغانستان و به دوره های گویا طلایی و نقره یی آنزمان توجه کنیم، نکات زیادی اند که نیاز به غور و تعمق دارند، اما از همه مهمتر نوع زیست در افغانستان است.

این سرزمین به تکه های کوچک شهری و روستای های دور افتاده و بیگانه از روابط شهری تقسیم شده است، در درون قلب پایتخت زندان دهمزنگ استخوانهای روشنفکر را می پوسیده است ولی شهر ساکت و خاموش و زندگی بی رمق از علم و دانش.

به باور من افغانستان شبیه زندانی بود که بندی هایش با رضایت کامل زنجیرهارا پذیرفته بودند.

برای بندی ها سایه خدا کافی بود، سایه خدا که در گند زنبارگی غرق، پادشاهی می کرد. بنابرین یکی از عادت هاییکه تاامروز مثل خون در رگهای این سرزمین جریان دارد، پذیرش روایت است و فاصله گیری حتی عمدی از حقیقت.

زد و بندهایی کرسی نشینان تجمل پرست هم چوب دنده یی شده است که هر بار سر و پای مردم این سرزمین را می شکند.

سرانجام سکوت مردم افغانستان در برابر جنایات طالبان ریش دار و طالبان بی ریش رابطه می گیرد به نبود پدیده « فکر کردن و اندیشیدن» و چنگال زدن به روایت ها و دوری گزیدن حتی شاید سالهای نوری از واقعیت و حقیقت.

سکوت مردم افغانستان در برابر سوزانیدن قرآن توسط گروه های وابسته به استخبارات پاکستان، گواه براینست که عادت هنوز هم جایگاه بزرگی دارد در میان شهروندان آن خاک. بنابرین درکنار کشتارانسانهای آن سرزمین  حتی هتک حرمت به مقدسات مذهبی آنان توسط برادران ریش دار ناراضی ارگ نشینان نیزعمل نامشروع پنداشته نمی شود.

سرانجام با دریغ همان گفته بسیار معروفی را تکرار می کنم: « مردمانی که تاریخ خودرا ندانند، تاریخ در برابر شان تکرار می شود.»

Sonntag, 13. Oktober 2013

لمپدوزا


مدیترانه:

دهن باز کرده

خون و قربانی می طلبد

لمپدوزا تشنه است

لمپدوزا نفت خونین گناهان بشر را

در سینه اش فرو برده

آتش گرفته می سوزد

لمپدوزا ترومپتی شده است بر دهان صدها گرسنه

وهزاران بی پناه

تا مگر صدایی به بارگاه کبریا برسد

وخدا...

خدا مهماندار حاجی هاست و هم سفره خوانهای مبارک

خیلی سرگرم، خیلی گرفتار

 

لمپدوزا حتی با فواره های خون در دل، نتوانست صدای بیگناهان را به او برساند

مسلمان حج رفته است و در شهوت ریزش گناه های خویش

 مستانه دعا می خواند

و بی خبر

بی خبر ازاشک و آه کودکانی که خوارک ماهی ها شده اند

بی خبر ازمادری که نیمه تن فرزندش دردست، جگر پاره می کند

و از پدری که فرزندش را آبها خورد.

 

مسلمان آنقدر مسلمان است که حتی

این عید را تحریم نکردو شادیانه های خونین قربانی را

لمپدوزا

ماتمسرای آدمخوار!

اینسو نهنگهای سرمایه و دیموکراتهای انسان نما

ژست بشر دوستی را از میله های تفنگ و باروت برای جهان
برای مسلمان هدیه می کند

آنسو سعودیها که خدا را در عمامه و قبا زندانی کرده اند

اینسو برج و باروی تبرک غرب

آلوده با خونهای افریقا، آسیا و سرزمین های دور

آنجا کعبه خالی از روح خدا

لمپدوزا!

تو فریاد نیازمندان را در عمق دریاها ببر

شاید خدا در دل یک ماهی پناه برده باشد

شاید در برگ مرجانی  خفته باشد

شاید درته تن مدیترانه زیر ریگها رفته باشد

شاید

و شاید برای حاجیان سفره می چیند

لمپدوزا!
 

دیدار: عید قربان بزرگترین منبع پول برای سعودی ها

دیدار: عید قربان بزرگترین منبع پول برای سعودی ها: بازهم عید دیگری در راه است، عیدی که فلسفه اش ایثار و فداکاریست. عیدی که نوازش مستمندان با تکه نانی از مبانی آن شمرده می شود و نقش لبخن...

عید قربان بزرگترین منبع پول برای سعودی ها


بازهم عید دیگری در راه است، عیدی که فلسفه اش ایثار و فداکاریست.

عیدی که نوازش مستمندان با تکه نانی از مبانی آن شمرده می شود و نقش لبخندی بر لبان یتیمان یکی دیگر از موازین مهم آن پنداشته می شود.

 

با آنکه برای من غیر قابل تصور است؛ باور کنم که حضرت ابراهیم فقط برای رویاهاییکه داشته است، قصد بریدن سریگانه فرزندش را برای رضای خدا کرده باشد، و اما.

 خیلی بارها پرسیده ام که با تمام اعتقادی که داریم، آیا ممکن است فکر کنیم که خدا چرا اینقدر به خون ریختن مایل باشد؟

آیا خداییکه خودش از همه امور ما آدمها، آگاه است و بدون خواست او گویا برگی از درخت تکان نمی خورد، پس چرا بنده گان عاجزش را مورد امتحان قرار می دهد؟

آیا همین حس ایثار را نیز خودش در ابراهیم خلق نکرده است؟

به هر صورت... حالا بیایید یک دقیقه بیاندیشیم، حالا تمام این روایت ها درست؛ اما چرا در آنجا که خانه خداست، اینهمه بی خدایی حاکم است؟

شیخ های مرتد عرب را که همه می شناسیم، خون آشام ترینها و آنهاییکه از مروت و اخوت اسلامی خودشان خبری ندارند.
 
 

آیا چرا هنوز هم مسلمانان با مصرف هزاران دالر امریکایی به عربستان سعودی می روند تا گناهان شانرا خدا ببخشد.

مگر خدا چرا صدای امت پیامبرش را فقط در عربستان سعودی می شنود؟

و آنهم پس از اجرای مراسم خاص.

اما سربریدن طالبان را بنام خودش در افغانستان نمی بیند، کشتار هزاران بیگناه را در سوریه متوجه نمی شود و خون جاری کودکان سومالیایی و فلسطینی شاید برایش هیچ اهمیتی ندارد؟

من به این باور دارم که خدا، خالق این جهان و سیارات و زنده جان و آب و هوا، خیلی بزرگتر از آنیست که ما آدمها با رسوم خلق شده از جانب خود بشر، طمع نزدیکی به اورا در خود می پروریم.

کلبه ویرانه اسلام از جانب مسلمان آنقدر سوراخ، سوراخ، سوراخ شده است که فقط گوشت و خون بیگناهان آنرا روی زمین نگه داشته است و ترسی که در دل ما «بشر» جا دارد. ترس نه از خدا، بلکه از ساطورهای بران ریش و پشم هاییکه بنام خدا حکمروایی دارند.

آنها خود از خدا ترسی ندارند ورنه اینقدر آدم کشتن را بنام خدا و مذهب قطعآ بر ناتوانان روا نمی داشتند.

بشر اگر به خدا اعتقاد داشته باشد، چرا یک عمر حق مردم را تلف کند، چرا قلب هزاران مادر را داغ داغ در نبود فرزندان آنان کند؟ چرا تقلب کرده و به قول حافظ شیرازی « جلوه بر محراب و منبر» نمایند وهزاران روش شرم آور دیگررا علاوتآ... و سرانجام آیا چه لزومی دارد تا  برای تکیدن گناه های خود هزاران هزار دالر را به جیب سعودی های خون آشام ریخت و از خدا طلب پوزش کرد.

اعتقاد من اینست که ما زمانی  به خدا می رسیم که صادق باشیم، صادق به خود و خدای خود.

مهرورزیم به خدای خود، به اطراف خود و آنچه خدای مان آفریده است.

بنام مسلمان خودرا برتر و بهتر از جمع بشر محسوب نکنیم و اگر به خدا باور داریم، بدانیم که همین خدا آدمهای دیگر زمین را با دین، باور، زبان، رنگ پوست و موی متفاوت خلق کرده است.

خون آشامان را، بیشتر از این با سفره نعمت و جا و جلال عادت ندهیم وملا های طفیلی که فقط جارچی های همین خون آشام اند را با علم و مدنیت آدم بسازیم.

 

خدا بزرگتر از آنست که ما برایش جوی های خون بریزیم تا او خوشنود شود.

در نهایت

اینهمه سردرگمی مسلمانان مرا به یاد تاریخ کاتولیکها در قرن پنجم و ششم میلادی می اندازد، و با خود به زمانه هایی می برد که همین بشر با تظاهر و تقلب به خدا پرستی، خود خدا خلق می کردند، و با پول ببخشش گناهان خودرا از همان خدایی  طلب می کردند که خود و پیشینیان ایشان ساخته بود.

آیا زمان آن فرا نرسیده است که با دقتی به تاریخ بشرو مقایسه آن با امروز خود مان،  تجدید نظر کنیم؟ تجدید نظر به کهنه گرایی هاوجهالت پروری ها.

 و بیشتر با انسانگرایی به خدا نزدیک شویم، به خداییکه زمین و آسمان و همه را آفرید.

عید تان مبارک