Donnerstag, 20. Dezember 2012

Dr. Peter Struck





Du warst eine tolle Person und wirst uns fehlen.

Das schönste Denkmal, das ein Mensch bekommen kann, steht in den Herzen der Mitmenschen.(Albert Schweitzer)
Am gestrigen Mittwoch, den 19. Dezember 2012, verstarb unser Gründungsmitglied Dr. Peter Struck.
Als ein Freund der Menschen in Afghanistan war er stets und ohne großes Aufheben ein Förderer und nachhaltiger Unterstützer von Anstrengungen zum Aufbau und zur Stabilisierung der Verhältnisse dort.
Ihm war das Wohl der Menschen in diesem Land und die Entwicklung hin zu anerkannten und gewahrten Menschenrechten ein persönliches Anliegen.
Dr. Struck hat dies mit der gewinnenden Kraft der inneren Überzeugung getan und uns alle damit unermüdlich motiviert.
Wir und die Menschen in Afghanistan verlieren mit ihm einen redlichen, echten Freund.
Alles Gute lieber Peter und hab' Dank.

Mitglieder und Vorstand der "Initiative Zukunft für Afghanistan e.V. (IZAF)"

Samstag, 1. Dezember 2012

گرندانی غیرت افغانیم/چون به میدان آمدی میدانیم.........

نادیه فضل
30.11.2012
گرندانی غیرت افغانیم
چون به میدان آمدی میدانیم

شعاری که از سالهای دور تا اکنون گوشها را می خراشد و فقط جان هزاران جوان و انسان سرزمین سوخته افغانستان را قربانی می گیرد.
اما این شعار در سالهاییکه گذشت بیشتر از پیشها، بیشتراز افسانه های خونین تاریخ معاصر افغانستان، بر زبانها جاری شد.
هرازگاهی اینجا و آنجا برای تحریک مردم افغانستان که خیلی عقب نگه داشته شده اند، این شعار خالی را می شنوم.
این شعار برای من درست به طنز های معروف عزیز نسین نویسنده با نام ترکی میماند. یعنی هر آن چیزی را که نداریم، برمی گزنیم و لقبی برای خود می سازیم و می نازیم.
حالا چرا این شعار را بیش از همه مردم افغانستان مورد استفاده دارند، مردمیکه دست کم در بیش از سی سال اخیر فقط با همین شعار و شعار های میان تهی از همینگونه شدیدآ مورد سوء استفاده قرار گرفته اند.
به باور من پیش از اینکه خیلی گزافه گویی نماییم و با شعار ها و واژه های دروغین خودرا و مردم خودرا فریب دهیم، آیا جا ندارد که یکبار تاریخ، فرهنگ گویا پنجهزار ساله، سنت های کهن و گویا ملی، عنعنات گویا ملی و آنچه « ملی» های دیگر اند را یکبار تحلیل و بررسی کنیم؟
دقت براین نماییم که چگونه ممکن است در یک کشوریکه مردمان آن مسلمان و با غیرت اند؛ کودکان مورد تجاوز قرار می گیرند و مردم همه قشنگ نگاه میکنند؟
از کودکان برای فرونشاندن غریزه گند نامردان « بچه باز» استفاده می شود و بعد همین نامردان به مسجد می روند و با خدا راز و نیاز می کنند.
زنان سربریده می شوند و مثله می شوند و کمتر مردی در برابر این نامردان قاتل، واقعآ غیرتش را نشان میدهد و اصلآ هیچ مردی.
از جمعیت بیسواد، جاهل، بیکاره و طفیلی ـ علمای دین می سازند و بعد از همین طایفه نابکار با تذرع در موارد مهم صدور فتوا میخواهند.
برمحور موضوعات سرنوشت ساز و مهم سیاسی هزاران نفر را از دهات و روستا ها جمع می کنند، پلو پخته می کنند و بعد با شکم پر از گوشت و برنج و سر گیج تصمیم می گیرند، در حالیکه در تمام کشورهای جهان برای حل مسایل سیاسی و اجتماعی مراجع مشخصی وجود دارد، در افغانستان هم به نام وجود دارد ولی با آنهم وقتی امر مهمی مطرح می شود، بعد خیلی بدوی با برگزاری «جرگه» خوان غیرت افغانی گسترده می شود.
بنابرین جای سوالی باقی نمی ماند براینکه چرا در این سرزمین توده های مردم  با مدنیت سر سازش ندارند و وقتی پای زندگی بهتر وارد می شود، غیرت افغانی به جوش میاید و هرآن سنگ و خشتی که باقی مانده است را نیز به آتش می کشند.
به چند تا آدم دایم خمار و نشئه « خبره گان» می گویند و افغانستان تا حال حتی برابر انگشتان یک دست آدمهای متفکر نداردتا اندیشه تولید کنند و مردم را از این بیراهه هایی تنگ و تار نجات بدهند.
نسل جوان افغانستان هم با همین « شعار خالی ـ غیرت افغانیم» سوء استفاده می شوند و از میان آن افراد بیسواد طالب ساخته می شود و با توشه غیرت افغانی برای کشتار دیگران فرستاده می شوند.
من به این باورم که باید اگر از همین اکنون هم ممکن باشد، یکبار تفکر کنید و یکبار به این بیاندیشید که آیا زمان آن فرا نرسیده است که تاریخ، مردم، عادت، سنت ها، و آنچه که بنامهای ملی و اسلامی و مذهبی به خورد مردم داده میشوند را تحلیل باید کرد؟ تجزیه باید کرد و واقعآ دقت کرد که آیا ما افغانها واقعآ غیرت داریم؟ اگر داریم آیا غیرت فقط همین سربریدن و کشتن زنان و اطفال و آنهاییکه دست پایینتر در اجتماع دارند، خواهد بود؟
آیا با این غیرت افغانی حق اینرا داریم که به خونهای ریخته هزاران جوان سرزمین خود ارزشی ندهیم؟
آیا بهتر نیست اگر اینبار غیرت افغانی را در کاراز نبرد تن به تن و خون ریختن مصرف نکنیم بلکه قدمی برداریم و با غیرت انسانی دست به بینوایان دراز کنیم و با غیرت انسانی آبرویی را که دیگر از ما گرفته اند و خود در بباددادن آنهم دست کوتاه نداشتیم، باردیگربه دست آریم؟
غیرت افغانی دلم را میگیرد وقتی می شنویم که نامردی سر زنی را برید و یا نامردی به کودکی تجاوز کرد........
غیرت افغانی دلم را می گیرد وقتی می بینم که تاریخ این سرزمین، پراز قتل و کشتار وبیراهه رویست.
غیرت افغانی خفه ام می کند وقتی می بینم که حتی درتاریخ افغانستان فقط مذکر ها اند که خون ریخته اند، خاک خودرا فروخته اند و نوکرمنشانه هر آنی را که این سرزمین داشته، هم به یاد داده اند.
تاریخ افغانستان شاید در جهان تنها تاریخی باشد که زنی در آن وجود ندارد و فقط از کشتار و خون و قتل رنگ گرفته است.
گرندانی غیرت افغانیم
چون به میدان آمدی میدانیم........  

Sonntag, 18. November 2012

قطره اشکی برای قانا

شب است آتش و باروت، درد و رنج و شقاوت
شکست صبح شکفتن، شکست دست سخاوت
زسمت دامن دریاچه دود، بغض و عداوت
خداکجاست؟ بلندای روشنان عنایت
خدا کجاست که این آسمان ستاره ببارد
سپیده از نفس کوچه ها هماره ببارد
برای مادر عاشق، برای دیده به راهان
به جای آتش و خمپاره ها، ستاره ببارد
زکوچه کوچه ی مشرق، زدلستان شقایق
خلوص گرمی و پیوند را دوباره ببارد
غلیظ وحشت و ظلمت،هجوم زخم و مصیبت
زکوچه های فلسطین پاره پاره ببارد؟
وسیع قامت گلباغها و دامن « قانا»
زتکه تکه ی دل زخم آشکاره ببارد


خدا مدد برسان تا که مادرانه بگریم
برای قلب غریبان شهر قانه بگریم
دوام درد، شکستن، هجوم گریه و بستن
به تلخ نام فلسطینی، عاشقانه بگریم




·      



               تصویرقانا 2006


   قانا ناحیه ایست در جنوب لبنان
حجم دردی که در دوام حمله ی هوایی نیروهای اسراییلی، در پایان جون و سه هفته ی اول ماه جولای 2006 میلادی جان صدها فلسطینی را گرفت،قطره اشکی از دیدگان من زاد برای «قانا».
و امروز شش سال بعد بازهم و هنوز هم ازخاک زخمی فلسطین بوی خون و تلخ دود و خاکستر می آید و ما آدمهای اینسوی دنیا گاهی فقط تآسف می کنیم.


                                          تصویر نوامبر 2012



                      مادر شکسته ی فلسطینی!
                     درد دارم و خیلی درد دارم.

Mittwoch, 25. Juli 2012

« نه خشونت ونه تجاوز به زنان و کودکان»

نادیه فضل

نه!
در ادامه ی روزهاییکه گذشت از سرزمین رابعه، از خاک مولانا و از گذرگاه بن سینای بلخی تعفن گند انسان ستیزی بیش از هر گاه دیگری سرکشید.
کشتن صحرایی زنی جوانی توسط افراطی های نوکرمنش در ولسوالی شینواری ولایت پروان، دره زن دو مرد در ولایت لوگر، کشتن پنج جوان در میدان وردک، کشتن دو دختر جوان توسط پدر نامرد ایشان در هلمند و...
ـ اینها نمونه های خیلی نفرت انگیزی از صد ها جنایتیست که زیر نام دین و مذهب در وطن من صورت میگیرد.
واما فاجعه زمانی بیش از هرگاه دیگرچهره وحشی این نماینده گان کثافت و جهل را نمایان کرد که در آغازین ماه مبارک رمضان از تجاوز یک ( ملا) به کودکی خبر داغ رسانه ها بوی خون داد.
برای من این فاجعه یک مورد استثنایی نیست زیرا میدانم که این ملا ها اند که سرزمین مرا به بدبختی کشانیده اند و این ملا ها در ادامه ی اینهمه سال، خدا میداند که جان چند هزار کودک را زخم زده اند تا دردشهوت گند خودرا خاموش سازند.
ولی خیلی شرم آور و ننگین، سکوت مرگبار شورای علمای افغانستان، سکوت وحشتبار مذهبیون افغانستان در بیرون و داخل افغانستان بود و است.
میدانم که آستین این خونخواران از خون صدها کودک لکه دار است و خود میدانند که جنایتکار تر از آن ملایی اند که به کودکی تجاوز کرده است تا بوی بهشت دروغین خویش را از بدن آن کودک ناتوان برچیند.
امیدوارم که رییس جمهور افغانستان این خون آشام را نیز با هدیه و پول به ترکیه برای تحصیل نفرستد و یک دادگاهی در افغانستان جرآت آنرا داشته باشد تا این چنین لعنتی ها را در برابر مردم اعدام کند.
جای آنها آتش و اعدام است و بس.
من با انزجار، نفرت، لعنت به این جنایتکاران قرن، از کمپاین یا فراخوان  خانم شیرین نظیری با تمام وجودم حمایت میکنم و از مردان سرزمینم این سوال را می پرسم که آیا این چگونه توانیست در وجود ایشان که اشک مادر و فرزند شان را تماشاگر نشسته اند و هنوز هم قادر به رهایی از چنگال جهالت شوم نیستند؟
اگر تو ای مرد در کنار من نباشی
اگر تو ای مرد صفای دامن مادرت را نادیده انگاری
اشکهای خواهرت را با چیزی بنام غیرت پوچ اندازه گیری کنی
احساسش را زیر چکمه های جهالت ننگ تکه تکه کنی
وتنش را زخم پشت زخم دیگر بکاری
مادر فرزند تو کی خواهد بود؟
و تو برخاک کدام زنی بنام (مادر) دسته گلی خواهی ماند
 و کی چراغ سقف خانه ات بنام (همسر) خواهد شد؟
کی به تو ( جان خواهر) خطاب خواهد کرد
 و چه کسی ترا ( پدرجان) گفته، با عشق صدا خواهد کرد؟
...............
من هرنگاه خشن و هر برخورد خشونت آمیز را به عنوان میراثی از جهالت خوانده و به صراحت در برابر این پدیده ی شوم
نه! میگویم.                                                                                                

Dienstag, 24. Juli 2012

Was kostet das Gewissen?


Afghanistan – nach rund 11 Jahren Aufbau mit üppigster Unterstützung jed-welcher Art ein Land in glitzernder Moderne und gleichzeitig tief im dunkelsten Mittelalter.
Als auf der Tokioter Konferenz in der letzten Woche zum wievielten Male über Afghanistan das Füllhorn finanzieller Zusagen der Weltgemeinschaft mit dies-mal 16 Milliarden US-$ ausgeschüttet wurde, schockierte zur gleichen Zeit ein Video aus diesem Land die Menschheit mit einer furchtbaren Greueltat.
Mit dem modernen Medium des Internets wurde die Hinmetzelung einer wehrlosen Frau wie weiland in barbarischer Vorzeit mit krankhaft religiösem Wahn und perversem, durch nichts gerechtfertigten primitiven, tribalen Stolz zelebriert.

Die Frau, der man Ehebruch durch ein außereheliches Verhältnis (mit einem Taliban-Kommandeur!) vorwarf, wurde menschenrechtsverachtend auf besti-alischste Art bar jeder rechtlichen Legitimation durch 3 Schüsse zum Jokus und zur subtilen Befriedigung hunderter beiwohnender Vertreter des männlichen Geschlechts vor laufenden Kameras hingerichtet.
Die Taliban haben sich sofort zur Tat bekannt und selbstgefällig die Verantwor-tung dafür übernommen - die Taliban, die der amtierende Präsident Karzai als seine Brüder nennt, die vom Westen als Verhandlungspartner hofiert und die mit einem von den Vereinten Nationen bezahlten Büro in Qatar geadelt wurden und werden.  Und die Taliban, die schon jetzt neben ihrer verbrech-erischen und brutalen Terrortätigkeit das Land mit der Drohung ihrer Rückkehr und die dann erfolgende Wiedereinführung der Schreckensherrschaft für die Zeit nach ISAF das Land in Angst und Schrecken versetzen.
Spätestens hier und nach all den alarmierenden Schreckensnachrichten der letzten Zeit drängt sich jetzt die Frage, was den Westen dazu bewegt, in immer kürzer werdenden Intervallen auf mit immensem Aufwand durchgeführten „Afghanistan-Konferenzen“ mit Milliardengeldgeschenken um die Karzaiad-ministration zu buhlen - der Karzai, dessen Umfeld immer wieder der Nähe zu Drogenhandel verdächtigt wird, der seine Unterschrift unter Gesetze setzt, die das Menschenrecht verhöhnen, die Teile der Gesellschaft, nämlich Frauen und junge Mädchen, zu Gebärmaschinen und Sexualobjekte reduziert und ihnen die Vollwertigkeit in der afghanischen Gesellschaft verweigert – sie, vor allem im Süden des Landes verkauft oder gegen Vieh gehandelt werden, der Karsai, der versöhnlich die Taliban als seine „Brüder“ die Umarmung anbietet und um sie am Regierungsgeschäft zu beteiligen, der Karsai, der mit den Sicherheitskräften des Landes, jetzt sogar noch mit dem Sicherheitsbackup durch die ISAF-Kräfte im Rücken, nicht in der Lage ist, Sicherheit, Ruhe und Frieden sowie ein Mindestmaß an Regierungsfähigkeit im Land nachhaltig zu schaffen?

 Der nicht verhindert oder verhindern kann, das Menschen bestialisch gefoltert, verge-waltigt und außerhalb des Rechts hingerichtet werden, dass das Trinkwasser von Mädchenschulen vergiftet wird, Kinder und Jugendliche unvorstellbarem, aber allzu oft geduldetem Missbrauch ausgesetzt sind?
Unter dessen Regierung, die mit bisher noch nie dagewesenem Aufwand gestützt und unterstützt wurde und wird, das Delta vom Möglichen zum tatsächlich Erreichten so unermesslich groß und immer größer wird, Korruption als die fast schlimmste auf der Welt wie am Land festgeklebt bleibt, Unprofessionalität und mangelhafte Effizienz traurige  Negativrekorde erringen – und dies mit einem im Vergleich zu unserem Land doppelt so großen Regierungskabinett!
Wollen wir mit in diesen Gaben eingepackten Sympathie- und Beistands-bekundungen nur unser Gewissen beruhigen? Vielleicht weil es selbst dem Naivsten und den unverbesserlichen „Gutmenschen“ klargeworden ist, dass der ISAF-Rückzug nicht den wirklichen Bedürfnissen angepasst und damit zu früh beziehungsweise gänzlich überhastet vorgenommen wird und dass die Konsequenzen daraus fürchterlich sein werden, eine Katastrophe droht?
Wollen wir damit den Vertrauensverlust der hoffenden Menschen dort „bezahlen“?
Kaufen wir damit wieder „Tetzelsche Ablassbriefe“ um damit unsere Seele zu retten, zu beruhigen?
Oder sollen die Gaben, die mit unseren Steuern und Abgaben finanziert werden, nur die Reichen dort reicher machen und um dadurch deren Gunst zu gewinnen beziehungsweise zu behalten?
Der Mann, der vermeintlich bei der hingerichteten Frau Befriedigung gefunden hatte, blieb verschont – ihm wurde kein Haar gekrümmt.


Nadia Fasel 14.07.2012

Donnerstag, 19. April 2012

ابرها بر شانه



بادرود و آرزوهای بهترین به شما عزیز مهربان من!

دیرهابود که باردیگر تنظیم گزینه ی دیگری از شعرهایم را، برای شما روی دست گرفته بودم.
شعر هاییکه تصویر لحظه های زیبای زندگی من، جلوه گاه شبها و تاریکی های روزگارمن و توست.
شعر های که در واژه واژه اش تو نفس میکشی و من هستم.

 از روزیکه آغاز به کار اجتماعی کرده ام مرا میشناسید که با تمام کاستی ها، لغزش ها، شکست ها و پیروزی هایم هرلحظه ی از زندگی امرا همچنان با تو هموطن نازنینم بوده ام و هستم.
با دردهای شما تلخ گریسته ام و ازبرکت شادمانی های شما لبخند بر لبان من رنگ گرفته است.
دوست تان دارم و بینهایت دوست تان دارم.
گاهی که یکی از شعر هایم را میخوانم، به خودم میاندیشم و به آنچه که خلق کرده ام؛ بعد در من بینهایت عشق شما جان میگیرد و میدانم که اگر شما را نداشتم شاید می نوشتم ولی شاید بهار و زمستان واژه های من رنگ دیگری میداشتند.
زیاد نمی گویم فقط این خوشی را میخواهم با شما تقسیم کنم که روز نوروز امسال سرانجام انتشار مجموعه ی « ابرها برشانه» نویدی بود برای من و از من برای شما.
 واما دوستان عزیزی تا حال برای من ایمیل هایی فرستاده اند و مهربانی داشته اند؛ ولی پرسیده اند  که این کتاب را چگونه میتوانند دستیاب گردند؟
عزیز من!
با تجربه هاییکه از دو مجموعه دیگرم، « پرنیان خیال وجوانه های سبز غزل» داشتم اینبار ترجیح دادم که فروش کتاب سومم را به عهده دیگری بسپارم.
به هر صورت شما «ابر ها برشانه» را میتوانید از این نشانی بدست آرید.

ویا به این ایمیل بنویسید:

  info@der-laden-koetzting.de

با صمیمیت بسیار 

نادیه فضل 

Sonntag, 1. April 2012

با سپاس از مهربانان صفحه وزین فرهنگستان

http://farhangistan.com/page.php?id=144&table=news3


مصدق پارسا - فرهنگستان

همزمان با آغاز سال نو خورشیدی و جشن‌جمشیدی نوروز، تازه‌ترین مجموعۀ شعری نادیه فضل شاعربانوی توانای پارسی‌زبان با نام «ابرها بر شانه» چاپ شد.
این کتاب که مجموعه‌یی از غزل‌های بانو فضل است در نخستین روزهای سال‌نو خورشیدی، به‌زیور چاپ آراسته شد و همزمان با آغاز بهار، در دسترس خواننده‌ها قرار گرفت.
این کتاب در شمارگان یک‌هزار به‌چاپ رسیده است و طرح‌پشتی و برگ‌آرایی آن‌از کارهای وحید عباسی است؛ این مجموعه پس از «پرنیان خیال» و «جوانه‌های سبز غزل»، سومین مجموعۀ شعری چاپ‌شدۀ این شاعر می‌باشد.
نادیه فضل شاعر و روزنامه‌نگار افغانستانی، در بهار 1345 خورشیدی در باغ نواب کابل زاده شد، دبیرستان آریانا را در کابل به‌پایان رسانید و پس‌از آن از دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل، تاسمستر چهارم درس خوانده است.
وی در سال 1985 میلادی، راهی دیار غربت شد و تا کنون در شهر بن آلمان زندگی‌ می‌کند، وی سال‌ها تجربۀ کار با رسانه‌های درون مرزی و برون مرزی را دارد و در حال حاضر با رادیو صدای آلمان همکاری می‌کند. از وی تا کنون سه‌کتاب شعر «پرنیان خیال»، «جوانه‌های سبز غزل» و «ابرها بر شانه» چاپ شده است و در کنار آن‌ سی‌دی‌های دکلمۀ شعر با نام‌های «چلچراغ» و «جوانه‌های سبز غزل» دارد.
مادرِ «سهیل» و «سیاووش»، در کنار این‌که در زمینۀ ادبیات کار می‌کند و زبان و شعر فارسی را به مثابۀ یک اصل جدایی‌ناپذیر زندگی‌اش می‌داند؛ در زمینۀ حقوق زنان نیز فعالیت‌های چشم‌گیری داشته است، از مهمترین کارهای او در این زمینه‌ها می‌توان به فراخوان «سنگسار؛ آغازی برای اندیشیدن» نام برد.

Dienstag, 20. März 2012

ابرها برشانه منتشر شد


این کتاب را از این نشانی میتوانید دریابید.
                               www.der-laden-koetzting.de 


Donnerstag, 8. März 2012

خدایان ساطور بدست


هدیه ی برگ سبزگویا... برای زنان ومردان سرزمینم که در سرمای زمستان لقمه نانی ندارند وبرای گرسنگی فرزندان خویش خاکستر درد میشوند.

وقتی آیه های قرآن زمینی شدند و خدا ازسرزمین خورشید فرار کرد

من یکبار دیگر وقاحت بداندیشان را تجربه کردم که زنجیری داغی شد

برای ذوب کردن سپیده های رهایی

وقتی آیه های قرآن زمینی شدند

کتاب و کلمه را آتش زدند

وجاهلان بی پروا

جاهلانی که با زبان انسان بیگانه اند

خانه ی مرا به سرزمین وحشت مبدل کردند

وقتی آیه های قرآن زمینی شدند

جاهلان بی پروا ساطور به دست

برای سربریدن من به میدان آمدند

ومثل رهزنان در تاریکی

برای ربودن سرمایه من که آزادیست

شیهه کشیدند

وقتی آیه های جهالت از تعفنزار چیزی بنام شورای شقاوت العلماء

نشخوار می شوند و سگان ولگرد در بازارهای سیاست

شبیه روسپی های سرگردان

از بستر شیخ های سیه پوش

تفاله های شهوت  را مزه میکنند

وبرای من که آزادی ام

 فتوای جهالت میدهند.

شیاطین ساطور بدست وعاصی از شهوت

مست غریزه ی حرص وآز

گوشت و پوست خواهر مرا می جوند و از نزول آیه های زندان خبر میدهند

شیاطین ساطور بدست از تعفنزاز شورای شقاوت العماء

 فتوا میدهند که شهوت عاصی نامرد را کودکان بسیار باید!

ومن باییست سکوت کنم و نگاه...

 وقتی این نامردان،عاصی شهوت می شوند

و تن کودکی را می درند...

ومن باید سکوت کنم تا جهالت الریش، از خون، عصیان شهوانی اشرا رام کند

شیاطین ساطور بدست فتوا داده اند تا من در خیابان ظهور نیابم

ودر حصار دیوار ها از لواطت عاصی نامردان ریش دار بیخبر بمانم

تا او آرام و بدون هیچ دغدغه یی، با خون کودکان وضوء بگیرد

ومن در حصار دیوارها از لواطت عاصی نامردان ریش دار بیخبر بمانم

وازشراین مرتدان نشئه از طغیان شهوت

 برایم مذکر بجویم تا مرا درخیابان همراه شود

اما من...

از  مستی تریاک وخمار شرابهای دالری یی خلاق آیه های جاهلان ساطور بدست

هراسی ندارم

آیه های زمینی ایکه فتوا میشوند و شمشیر کندی

 برای سربریدن من

از تعفنزار جماعت العلماء.

شقاوت العلماء ـ شرارت العلماء، جهالت العلماء!

روزگاری بود خیلی دور

روزگارانی که برادران تو بنام دین

زنان را ساحر گقتند و به آتش کشیدند

تا دیوار های کلیسا بلندتر شوند و ضخامت دیوار ها

 سدی شونددربرابر صدا

اما...

 دیوارهای کلیسا تاب خون مادران را نداشت و فروریخت

آیه های زمینی تو تاب فریاد مرا نیز نخواهند داشت...

                                                      نادیه فضل  

                                                  هشتم ماه مارچ 2012