قتل ناموسی به عنوان مدهش ترین جنایت بشری و آنهم در سده بیست ویکم ، هیچگاهی نمیتواند توجیهی باشد مبتنی بر ارزش های معینی در جوامع انسانی.اماپیش از اینکه به اصل موضوع بپردازم ، نگاهی کوتاهی دارم به پدیده ی ناموس وارتباط آن به زن ودختر یک خانواده.
در فرهنگ های فارسی ناموس به  شرف ، آبروو عِصمت معنی شده است.اما اینکه این صفات در چه مواردی میتواند دقیقاً مورد  استفاده  داشته باشند،در اجتماعات بشری امروز تا حدی متفاوت از هم دیده میشود . به این مفهوم که شرف ، آبرو و عِصمت در کشور های اروپایی منحصر به  "فرد"  شناخته میشود و این خود "فرد"  است که ارتباط مستقیم با این صفات میداشته باشد.به این مفهوم که شخص  خود مسوول حفظ این صفت ، آنهم در محدوده ی فردی خودش میباشد.
بنابرین در این کشور ها "فرد"  با کنش و روش خویش در هیچ ارتباطی زیان رسان به نام  اعضای خانواده واقارب دیگر در اجتماع نمیباشد .افزون براین داشتن صفات ای که در درخشش خوب شخصیت فرد در اجتماع مؤثر باشد، هیچگاهی منحصر به جنسیت نمیباشد .
اما برخلاف کشور های غربی، در جوامع شرقی به ویژه در افغانستان  صفاتی مثل آبرو ، شرف و عصمت بیشتر به روش وبرخورد زنان خانواده ها نسبت داده میشودوانگار این زنان اند که  به صورت مشخص مسوول حفاظت این ویژه گی ها بوده وگویا عزت خانواده فقط به کردار   آنان تعلق دارد.

در نهایت آن  زنان اند که از پوشیدن لباس تا طرز راه رفتن شان  را جامعه مرد سالار معین میکند وآنچه که به طعم زور گویان برابر نشد، دلیل بدون تردید مرگ زنان و دختران میشود.
بنابرین ناموس در کشور های مشرق ، به ویژه در کشور ما ربط مستقیم به زنان داشته و مردان به عنوان مالکین  زنان  حق مسلم بر زندگی آنان داشته و در صورت لزوم هم کشتن زنان جرمی پنداشته نمیشود.
با آنکه قتل های ناموسی را به هیچ عنوانی نمیتوان با احکام مذهبی ربط داد، ولی این پدیده ی مدهش وجنایت وانواع شقاوت های دیگر در برابر زنان، در افغانستان وبیرون از مرز های کشور ما  به شدت پررنگ است.
  بنابر گزارش سازمان ملل یکی از جلوه های خشن خشونت که منجر به قتل زنان میشود ، همین کشتن زنان زیر نام ناموس میباشد وهر سال پنج هزار  زن ودختر میان سنین 15 تا 44 سال قربانی این جنایت میشوند وبدون تردید هموطنان زیاد از ما نیز شامل این ارقام اند.
درضمن آمار انتشار نیافته و پنهان قربانیان  جنایت قتل ناموسی به قول اتحادیه مدافع حقوق زنان  ( "تر دفم" )   شاید به صد هزار انسان در سال  برسدومسلمأ با توجه به ساختار های اجتماعی افغانستان،صدها زن همدیار ما همچنان قربانیانی اند که صدای ایشان  به کسی نمیرسد.
اما چه زمانی  قتل ناموسی در میان مردم افغانستان  را ، مرتکبین ویاران آنان مؤجه میخوانند؟
* گرفتن زندگی زنان واعمال خشونت زیر نام ناموس وعزت در میهن ما زمانی مسلم شناخته میشود که زن ودختر خانواده ، یعنی دارایی بلاقید و شرط مردان خانواده ، نیاز به زندگی و حق نفس کشیدن خودرا نمایان سازند. به این مفهوم که ازقبول پیوند یا  ازدواج  اجباری امتناع کنند.
*  آرزوی تحصیل داشته وبرخلاف اوامر مردان خانواده وقواعد خانوادگی عمل کنند.
 در اجتماع روش وبرخوردی داشته باشند که مناسب حال ومیل خانواده ی آنان نباشد.
*  درخواست طلاق از همسران ایشان را بنمایند و در مواردی حتی طرز لباس پوشیدن زن ودختر و نیازمندی های کاملأ منطقی وانسانی اش سبب مرگ وبربادی وی میگردد.
* نه تنها این موارد بلکه؛  حتی شایعه و گمان نیز دلیل میشود تا مرد خانواده بصورت بسیار وحشیانه و فجیع جان زن ودختر خانواده ی خویش را بگیرد که مثال های بسیار زیادی حتی در آلمان که ما هستیم در میان هموطنان ما  دیده میشود.
زیرا رفتار خلاف  معیار هایی که قواعد و قوانین خانواده را میسازد ، خود دلیل آن میشود که مرد به عنوان مالک زندگی زن ، خودرا مستحق به قتل وی میشمارد وبدون کوچکترین تأملی دست به تیغ وتبر میبرد.
باآنکه افغانستان مدنیت شهرنشینی را در تمامیی نقاطش هیچگاهی همزمان تجربه نکرده است، ولی در ادامه سی سال اخیر زوال فرهنگی ـ اجتماعی کشنده ایرا را تجربه کرده است . بنابرین برعلاوه ی دیگر مصایب روابط وقواعد خانواده گی وسنت های آمیخته با خرافات شدیدأ و در تمامیی ساختار های بیرونی اجتماع اثرگذارگردیده  است، قواعدی که فقط برای مرد تمامیی حقوق را قایل است و زن فقط مسوول حفظ آبروی مرد وآنچه که در خانواده ها بنام شرف وحیثیت به رسمیت شناخته شده است ، می باشد.
تا اکنون دست کم من بر نخورده ام به اینکه مردی هم مسوول نگهداشت آبروی خانواده شناخته شود ورفتار وی در اجتماع مورد سوال باشد.
* بنابرین در کل قواعدی ایکه معیار های حیثیتی را در یک خانواده ی مسلمان افغانستان میسازد بیشتر از همه به جسم زن خلاصه میشود، یعنی یک دختر باکره توانسته است ، شرافت و حیثیت خانواده اشرا محفوظ نگه دارد.
*  افزون براین طهارت وپاکیزه گی یک زن از وجه قرابت جنسی با مرد سنجیده میشود وبا دریغ بار ها اتفاق افتاده است که زنان فقط با اتهام نزدیکی با مرد دیگر، جان خودرا از دست داده اند که بدون شک مثال های زیادی را حتی در نزدیکی های هرکدام مان دیده ایم وشنیده ایم.
در چنین وضعیتی مرد که خودرا مستحق گرفتن جان زن میپندارد، در دفاع از حیثیت وآبروی خود و خانواده ی خود دست به جنایت قتل میزند .
* به این شکل، در حفاظت  از قوانین پوسیده ومعیار های کهنه ی خانواده گی وعشیره یی  ،برای وقاحت عمل خود  توجیه دفاعی را عنوان میکند.
 این چنین افراد با دریغ از حمایت قانونی نیز در کشور های خود ایشان مثل سرزمین ما افغانستان برخوردار اند.
*با توجه به اینکه یکی دیگر از وجوه خدشه دار شدن حیثیت خانواده در رفتار زنان ودختران سنجیده میشود، یعنی زن ودختر مؤظف است تا تمامیی کنش ها واعمال خودرا منوط به آبروی خانواده دانسته و در سطح  همان قاعده ها هم نیازمندی های خودرا محدود نماید. در غیر آن، پایان بخشیدن به زندگی وی از جانب اعضای خانواده ، حتی از جانب مادران در همدستی با مردان خانواده طرح ریزی میشود.
* اما کشتن دختران خانواده در همین جا هم خلاصه نمیشود ، بلکه حتی اقارب مذکر دختر ودوستان مذکر خانواده نیز در کشتن زن شریک میشوند و در اعمال این جنایت با مباهات برخورد میکنند.
یکی از عوامل  دیگر گسترش دامنه ی جنایت قتل ناموسی در افغانستان  ، محدودیت های فهم جامعه  ازعلوم دینی است . اکثر هر آنچه را  که در اصل برخاسته از سنت های بسیار فرسوده میباشد با مذهب ودین یکی می گیرند. چنانکه مظفر همسر نسیمه زن جوانی از افغانستان ، پس از اینکه همسرش را در ماه جولای امسال در شهر مونشن آلمان  به قتل رساند ، در برابر روزنامه ی" بیلد " ادعا نمود که گویا اسلام این حق را به وی داده است.از نسیمه یک دختر سه ساله بر جا مانده است.
عوامل قتل ناموسی
ساختار اجتماعی ، روابط و معیار های سنتی بخشی از عواملیست که سبب قانونیت بخشیدن به جنایت قتل ناموسی میگردد.
* همچنان نقش جنسیت در اجتماع ، یعنی مرد به عنوان فرد حاکم و مقتدر وزن به عنوان فرمانبردار و به اصطلاح ضعیفه دلیل  دیگر ارتکاب به قتل ناموسی میشود، به این مفهوم که از زمانه ها پذیرفته شده است که زن باییست در چهار دیوار محکوم بماند و آنچه را که برایش اندرز داده  شده است گرامی بدارد.یعنی انسانی  حرف شنو، محتاط، و بدون آرزو و تمنا باشد.
* برای زنان  جوان احترام به خانواده ی شوهر فرض است حتی اگر با تلخ ترین وجه بی احترامی در برابرش صورت گیرد.
* زن مسلمان افغانستان باید کوهی از تحمل باشد وچیزی بنام قسمت را از اول بپذیرد.
* در کنار اینهمه  وطن ما ، افزون بر اینکه زن مسلمان بودن یکی از وجوه تفاوت های وی با انسانهای دیگر شناخته میشود ، مقوله ی دیگری بنام زن افغان بودن نیز اضافه میشود.
آنچه که ویرا از دیگران متمایز میسازد ، بنابرین این زن مؤظف است با احترام به همین عقاید و فرامین پوسیده ی اجتماعی تمامیی آرزو هایش را نابود کند و در سطح همان خواسته ها کاهش دهد که برایش از قبل تعین شده است.نپذیرفتن این معیار های یکی از دلایل مسلم قتل وی شمرده میشود.یعنی عرف وروابط قبیله ی پدر سالاریکی دیگر از عوامل  قتل ناموسی است .
به این مفهوم که  نه تنها ازدواج اجباری دختران خانواده بلکه امتناع از ازدواج زنان بیوه نیز با برادران شوهرویا وابستگان شوهر دلیل دیگری برای قتل زن بوده است.
طور نمونه میشود از کشته شدن زن جوان نذیره در برلین یادنمود.
قتل دلخراش این زن که در سال 2001 اتفاق افتاد ،این بود که پس از مرگ همسرش دربیماری سرطان، خواست خانواده افغان اواین بود که او با برادر شوهرش پادشاه که متأهل هم  بود ازدواج کند.
ولی این زن که مادر چهار فرزند میان دو تا یازده ساله بود از این پیوند امتناع ورزید.
اما پادشاه در همدستی با پسری از خانواده که مثل فرزند نذیره  در خانه ایشان بزرگ شده بود، ویرا در شب تحویل سال 2000 به 2001 به ضرب 50 کارد در سینه اش به قتل رسانید .
با توجه به اینکه زن در اکثر خانواده های مسلمان افغان حق آنرا ندارد تا همسر آینده اش را انتخاب کند، همچنان ابراز تمایلات جنسی حتی با همان همسر "بد اخلاقی" توجیه میشود.
* یکی دیگر از عوامل قتل ناموسی خواست حق تعین سرنوشت و زندگی از جانب زنان است.به ویژه زمانیکه زن در برابر مرد سنت گرا ویا هم خانواده ی به اصطلاح مذهبی وسنتی قرار میگیرد، خواست و آرزوی اشتغال در امور اجتماعی ، فرهنگی وهمچنان آموزش در رشته ی مورد علاقه اش دلیل بر این میشود که با رفتار خشونت آمیزی روبرو گردد که در حالاتی هم عامل قتل وی میگردد .
در چنین حالتی زن به دو نوع برخورد شبیه به هم مؤاجه میشود ، یکی تجرید از خانواده و عزیزان ودیگری هم مرگ حتمی وی .
در این هردو حالت زن قربانی  بلاتردید خشونت شمرده میشود، چنانچه قتل مرسل شانزده ساله  به وسیله ی برادرش در ماه می سال 2008.
در این قتل ما دو قربانی را مشاهده میکنیم، یکی مرسل که بدون شک قربانی سنت های انسان ستیز گردید وآن دومی برادرش احمد که زمان ارتکاب به این جرم هنوز بیست وسه سال داشت واین هردو به باور من قربانی ناموس داری سنتی گردیدند.
* روابط عشیره یی وقبیله گرایی عامل دیگر گرفتن جان زنان شمرده میشود، مشکلی که افغانستان شدیدأ درگیر آنست.این روابط سبب میشود تا زنان به انواع گوناگونی مورد خشونت قرار گیرند وحتی در مواردی زیادی مجبور به خودکشی وخودسوزی گردند.
* در مواردی هم مردان خانواده مرگ آنان را پیامد یک حادثه و تصادف نام میکنند و آنهم درصورتیکه هراس از پیامد های ناگواری داشته باشند.
* عامل دیگر قتل ناموسی نیز اتهام بستن ، شایعات دور و نزدیک وحتی گمان بردن به شمار میرود.در چنین حالاتی کافیست اگر همسران، پدران و اقارب مذکر دختران و زنان ، سوء ظنی داشته باشند .
* گاهی هم  هرگاه هم کسی شنیده باشند که گویا زن ویا دختر ایشان به مرد دیگری نگاهی دارد؛ این وضعیت خود سبب میشود تا زن راهیی جهنم بدگمانی گردیده وپس از زمانی تحملِ توهین و شکنجه های گوناگون حتی به قتل رسانده شود.
عاملین چنین قتل هایی  ، در اجتماع نیزبه دیده قهرمان دیده شده و افراد گویا باغیرتی پنداشته میشوند.
 قانون نیز درچنین موارد برخورد شایسته ای ندارد چنانچه در افغانستان قتل ناموسی آنهم در صورت اثبات آن فقط دوسال زندان در پی دارد.
*در هرصورت برای قتل وکشتن زنان و دخترانیکه گویا قواعد خانوادگی را شکسته باشند، برنامه ی دقیقی از جانب اعضای دیگر خانواده طرح میگردد.
روش مردانی که دختران نوجوان وهمسران ایشان را به قتل میرسانند با دریغ هیچگاهی جنایت خوانده نمیشود.
* زنان قربانی در برابر از هیچنوع امداد اجتماعی برخوردار نمیشوند ومردان زمانی آبروی خودرا منزه میدانند که دست به چنین یک جنایت وبی آبرویی زده باشندوخون بریزند.
سال 2008 گزارش ها حاکی از گسترش خشونت در افغانستان بود ، به قول دکتور ثریا صبحرنگ فعال حقوق زنان وعضو کمیسیون حقوق بشر افغانستان در گفتگویی با رادیو "سلام وطندار"  در بیست و 26 دسمبر سال 2008  خورشیدی:
"به اساس گزارشهاییکه ازچهارده ولایت کشور از کمیسیون های حقوق بشر به دست آوردیم،  طی سال 2008م تنها دربخش زنان 2558 قضیهء خشونت علیه زنان،  ثبت وراجستر گردیده و ازجمله 72 مورد خودسوزی، 27 واقعهء خودکشی،7 2  مورد قتل های ناموسی، 1364 واقعهء لت وکوب که شامل عدم پرداخت نفقه، اخراج از منزل،  ممانعت از فعالیت های اجتماعی وغضب ملکیت ها، 64 مورد تجاوزجنسی و158 مورد فرار ازمنزل می باشد."
راه های برون رفت از این بن بست
 چنانکه تذکار یافت ، قتل های ناموسی پیامد شماری از باور ها ، اعتقادت و همچنان معیار های سنتی در کنار مشکل مردسالاری در کشور های شرقی به ویژه در وطن ما افغانستان است.
* بنابرین باید ارزش های حاکم در جامعه با جدیت بازنگری گردیده وبر رابطه های انسانی ومواد کنوانسیون حقوق بشر وفق داده شوند.
این ارزش ها زمانی میتوانند که تغییر نمایند که سه تغییرمهم در فرد به وجود آید.
اول اینکه تغیر در فهم وی از ارزش ها به میان آید و این زمانی ممکن میشود که نکته ی دومی وارد عمل شود،یعنی علم ودانش رفیق فرد گردد ونکته ی سومی شناخت از ارزش های علمی وعملی کردن آن در کوچکترین موارد ورابطه ها می باشد.به این ترتیب علم ودانش جا گزین خرافه وپندار گردد.
* گام دومی خودشناسی در زنان ومادران است. یعنی زمانی که زن آموخت تا به جسم خودش احترام بگذارد ودوست داشتن خانواده اش را در دوست داشتن از جسم خودش آغاز نماید، آنگاه است که میشود امیدوار به تغییر ارزش های حاکم سنتی وخرافی گردید.
سپس هنگامی که فرد این را  بیاموزد که جسم وی نیز دقیقأ مثل وجود مرد خواهشات غریزه یی دارد که باییست ارضاء گردند، یعنی زن نه ماشین تولید نسل است ونه هم کارگر بدون دستمزد، بلکه مانند مرد تمایلات انسانی دارد.
* در اینجا حمایت مادران که خود زمانی قربانی  سنت های کهنه بوده اند شرط است.مادران باییست در برابر ازدواج اجباری دختران ایشان ایستادگی نمایند وپدران نیز اینرا بدانند که ، عقد دختر ایشان با مرد ناشناس وبیگانه یعنی مورد تجاوز قرار دادن عمدی دختران ایشان به وسیله ی یک مرد بیگانه ، آنهم در ادامه ی یک عمر خواهد بود. امری که  شدیداً منافی قوانین بشری وانسانی است.
* برادران ومردان خانواده بیاموزند که احترام به انسان برمبنای کدام معیار ها وویژه گی ها استواراست وبه قول معروف آنچه برای خود نمی پسندند برای زنان و خواهران خویش نیز روا مدارند.
* یکی دیگر از راه های برون رفت ازاین منجلاب نفی تحمل ناسالم میباشد یعنی اینکه در نخستین بارای که زن مورد خشونت وتوهین قرار گرفت ، طلب امداد از مراجع مسوول بنماید ، زیرا در صورت تحمل وپایبندی به سنت ها ویا هم بنابر دلایل دیگری، امکان بروز خطر بزرگتری میرود .
چنانکه صدیقه زن جوان هموطن مان که مورد سوء ظن همسرش قرار داشت، با آنکه آن مرد  مرد ازماهها بدینسو ویرا تهدید به سوازنیدن صورت با روغن داغ می کرد ، رابطه آن دو ادامه یافت. تا آنکه در پی یک مشاجره خانواد گی،  آن مرد دست به اسلحه برده وویرا با دو شلیک مجروح کردو در پی آن نیز جان خودش را گرفت.
همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد ومن نوسفرم

آویزه ها:



http://www.ehrenmord.de/doku/eins/2001_Nezara_Z.php