Samstag, 31. Dezember 2011

هوسباز

http://www.youtube.com/watch?v=yJfc0BEJ2aQ

هوسباز


نادیه فضل
تو نگفتی که چرا دیده ی من ـ مژه ی من تر می بود
تو ندیدی شبی ـ وقتی که دلم پر غم و پرپر می بود
مـن کـنار تو و چشـمان تو درباغ هوس سـرگـردان
پیرهن وپوست تنت شعله ور وآتش واخگر می بود
وقتـی نومـیدی تن و دوزخ رگـهای مـرا می پیـمود
دیده ات مسـت و غزل بار نگاه ولب دلبـر می بود
تو نـدیـدی که در وخـانه ودیـوار هـمـه گل باران
دسـت با دسـت من و دیده براه تو و بردر می بود

بی تو دنیا ودلم زلف زمسـتان زده ی شـام چـمن
خالی ازشور، پرازوسوسه، اندوهی سراسرمی بود
توندیـدی دل صـد تکه، نگاه های تب آلـود مـرا
وتمنای ایکه ایکاش مرا یاور و همســر می بود
یادداری که کنـارتو بهـــشت گلِ باور بودم؟
مشرق لطف و ترنم، ســحرگلشن خاوربودم؟
می روم پرپر وویرانه زتو، تا که لبی بازشبی
رقص رقصان بخوانم که گل ناز معطر بودم
چادر وسوسه وترس ز گیسوی سیه بردارم
بنهم برسر گوری که ترا همسرودربر بودم

درود

 

عزیز مهربان!
به این خانه ی که آرزوی های سعادت وخوشبختی عزیزانش، زیبایی در و دیوارش را میسازد، خوش آمدید.
امیدوارم این دریچه برروی من و شما تا دیر ها باز بماند و راهی باشد تا من به گلخانه ی دل شما دقایقی نشسته بتوانم.
من از سال 2002 یا 2003 یعنی از سالهای زیادی از دریچه ی پرشین بلاگ می نوشتم و برای عزیزان خوبم دلنوشته هایم را اهداء می کردم.
اما پس از اینکه یک گزارش تلویزیون آلمان را در مورد جنرال ویسا وخیانت های وی برگردان کردم و در وبلاگم گذاشتم، به روز سه شنبه بیست وهفتم دسامبر سال روان میلادی از جانب پرشین بلاگ نامه گرفتم که به دلیل تخلف وبلاگ مرا مسدود کردند.
اما غافل از اینکه یک نویسنده هیچگاهی نوشته اشرا تنها در یک وبلاگ نمی گذارد.
بدون تردید باردیگر این گزارش ونوشته های دیگرم  را سرفرصت به خوانندگانم می گذارم. امیدوارم روزی از شر اینهمه مافیا که سرزمین بن سینا و رابعه بلخی و کوچه های حافظ وفروغ را زخم پس زخم می زنند رهایی یابیم.
امیدوارم که این جنایتکارن قرن دیرتر از این عمر نکنند تابرای تو، برای من و برای آزادی زندگی را جیره بدهند.
به همین آرزو سال با برکت وزیبای برایتان میخواهم و خدا کند که 2012 سال پیروزی ها براینهمه سیاهی وجهالت باشد.
نادیه فضل دوستدار وعاشق شما.