Montag, 19. August 2013

وقتی هنر و دین همسو و همسنگر می شوند...



وقتی هنر و دین همسو و همسنگر می شوند...

از دور ها تا امروز و فردا ها، این دو پدیده با بشریت یکجا فراز ها و نشیبها را پیموده اند.

باری هنردر رگهای ظریف خود آیینه یی شده است در برابر مذهب و گاه هم دین گهواره یی شده برای حفاظت هنر؛ مثالهای زیادی را می توان در این باب خواند و پی گرفت. مثلآ وقتی به مسجد جامع هرات فکر کنیم یا به کلیسای دُم  در شهر کلن آلمان.

به هر ترتیب این معجزه را در کنسرت هنرمندان سه نسل متفاوت در پای بودای زخمین که برای من یک حادثه بود، همچنان می توان به وضاحت لمس کرد.

وقتی از برگزاری کنسرتی در ولایت بامیان شنیدم، باورم نمی شد.

 نه اینکه مردم نجیب افغانستان این بزرگی فرهنگی را نداشته باشند تا پذیرای مهمانانی باشند که پیام عشق و دوستی را در دست و دامن دارند؛ بلکه برای من سخت بود تا بپذیرم که با تمام شبهای تاری که بر زندگی مردم دور و بر این ولایت حاکم است، آنان چگونه  ممکن است توان رفتن و حضور در این کنسرت را داشته باشند؟

اما دیدن تصاویر و به گفته خود مردم این ولایت « ستاره باران شدن بودا و بامیان» جایی برای تردید نمی ماند.

به هرصورت... رفتم سراغ هنرمندانی که در برگزاری این مهم نقش داشتند و از هنرمند و پژوهشگر ارجمند آقای وحید قاسمی پرسیدم؛ پرسیدم که آیا روحانیون در برگزاری این جشنواره خیلی مخالف بودند؟ ایشان با صداقت پاسخ دادند که: «  آری! مخالف بودند، ولی وقتی با آنها گپ زدیم و من خودم شخصآ با ایشان صحبت هایی داشتم ... بعد با دوستان دیگر این جشنواره را برگزار کردیم.  روز بعد این جشنواره، کار ما برآنان آنقدر اثر گزار بود که  روحانیون بامیان برای من یک جلد قرآن مجید هدیه کردند و با حرمت بسیار با ما رفتار کردند.»

 
 

آقای وحید قاسمی هنر جوانان امروز را با وجود کاستی های محدود آن امیدوارکننده خواند و گفت: « در کار جوانان امروز رنگ و فضای دیگری را می بینم، اینها ترانه های حماسی می خوانند، به شعر آهنگها توجه دارند و اگر رهنمایی بهتر گردند، حتمآ راه خودرا در می یابند.»  
 

گفتنیست که آقای وحید قاسمی به عنوان یکی از پیش کسوتان هنر موسیقی افغانستان نه تنها دربرگزاری این جشنواره نقش برازنده و مهمی داشت؛ بلکه با پژوهش و کار خسته گی ناپذیر در عرصه موسیقی سنتی افغانستان، تنها هنرمندیست که می توان از وی نام برد. هنرمندیکه نه با هیاهو، بلکه خیلی خاموش و آرام؛ اما پشتواره عظیمی را  برای جوانان امروز و آینده گان افغانستان بردوش دارد و باید از این مهم همین امروز یاد کرد و برای این هنرمند بزرگ حرمت گذاشت، که خیلی سزاوار اند.
  

واما؛ وقتی من این سخنان و سخنان دیگر آقای وحید قاسمی را که نقش بسیار عمده یی در برگزاری این کنسرت داشتند، در باب رفتار مردم با هنرمندان، برخورد روحانیون با هنر و هنرمند و در نهایت، صمیمیت ناب هنر و هنرمند نسبت به شهر و سرزمین آبایی شان را شنیدم و  از زبانهای آقای وحید قاسمی، بانو آریانا سعید، آقای فرید رستگار و آقای بصیر حمیدی شنیدم که هزاران نفر در این کنسرت شرکت کرده بودند و حضور بانوان خیلی پررنگ بود و احترام گذاشتن به همدیگر در این کنسرت یکی دیگر از وجوه زیبای این جشنواره بود، باردیگر امیدوار شدم، امیدوار به آشتی و همدلی مردمان سرزمینی که با بودا و قرآن مجید عجین اند و با مولانا و بن سینا تا رابعه و... رفته اند و رنگ گرفته اند.

در این کنسرت حضور زیبای بانوی هنجار شکن آریانا سعید و پذیرایی مردم از او نیز یکی دیگر از مواردی بود که باید بدان دقت بیشتر کرد.

آریانا سعید که با عشق برای مردمش می خواند و آزاده گی را تصویر می کند، در برابر بودا ایستاد و سرود و با حضورش با جهالت و سیاهی طاغوتی ایکه نفس گیر شده است « نه!» فریاد کرد.

آریانا سعید که در این اواخر با تهدید هایی زیادی روبروست، در گفتگویی با من با صدای رسا گفت: « ترسی ندارم از تهدید هایی محدود کسانی که در برابر هنر من قرار گرفته اند؛ من برای 80 درصد مردمی می خوانم که مرا و هنر مرا دوست دارند و حمایتم می کنند. من برای زنان افغانستان می خوانم و می خواهم صدای آنان باشم.»

 

آریانا سعید در اول کارش مثل خیلی های دیگر بود، خواند و برای مردم شادی هدیه کرد؛ اما با سرایش « بانوی آتش نشین» همان صدایی شد که دربرابر رگبار جهالت است. صدای مادری شد که برایش نفس کشیدن را جیره می دهند و فریادی زنی شد که مظلوم نیست، بلکه با وقار و سربلند عضوی از جامعه ی من و توست که بدون او زندگی مفهومی ندارد.

 

همچنان آقای فرید رستگار که با مدیریت بخش هنرنمایی جوانان تلاش زیادی کردند و با سهم پررنگ خویش پل میان هنر دو نسل را صیقل کردند، در مورد هنر جوانان افغانستان با امیدواری بسیار یاد کرد و کارهای هنری جوانان را ستود.

فرید رستگارگفت: « جشنواره بامیان نشان می دهد که مردم افغانستان از جنگ خسته شده اند و از تحجر بیزار اند.»

فرید رستگار هم به نوع دیگر در رنگ گرفتن فضای هنر و در پیروزی هنرموسیقی بر تحجر، کارهایی را انجام می دهند که ستودنیست.

 

آقای رستگار با حمایت جوانان هنرمند و رهنمایی آنان نقش بسیار ارزنده یی دارند، چنانچه خود ایشان هم گفتند: « اکنون ما با آنچه در توشه داریم، در کنار جوانان ایستاده ایم و این نخ ابریشمین هنر را به دست آنان می سپاریم.»

در نهایت...

با راه اندازی جشنواره بامیان و تجلیل از روز جهانی جوانان در این ولایت می شود بازهم به همان ضربالمثل آلمانی مهر تآئید گذاشت که: امید در آخرین و آخرین لحظه  می میرد...  و خداوند را شکر باید کرد که آن آخرین لحظه از مردم افغانستان خیلی خیلی دور است.

من در ضمن اینکه  تلاش هنرمندان جوان را برای غلبه بر سیاهی می ستایم و به آنان باور دارم؛ می خواهم با این چند سطری کوتاه از تمام برگزار کننده گان جشنواره بامیان، از هنرمندان جوان که بدون شک چلچراغهای آینده خواهند بود، ازارجمند مسعود حسن زاده از گروه مورچه ها، از ارجمند رضا رضایی، از ارجمند فرهاد اف ام، از دوشیزه ی زیبا ارجمند بانو نوابی و همه و همه عزیزان ارجمندیکه  در این جشنواره حضور داشتندو هنرنمایی کردند،از آنهاییکه به تحجر نه گفتند و شنودند و کف زدند، تشکر کنم.

تشکر برای این جشنواره عظیمی در پای بودای بلندیکه هنوز هم من درد زخمهایش را حس می کنم و او مرا با هویتم پیوند می زند.

نادیه فضل       

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen