Dienstag, 20. März 2012
Montag, 19. März 2012
Donnerstag, 8. März 2012
خدایان ساطور بدست
هدیه ی برگ
سبزگویا... برای زنان ومردان سرزمینم که در سرمای زمستان لقمه نانی ندارند وبرای
گرسنگی فرزندان خویش خاکستر درد میشوند.
وقتی آیه های قرآن زمینی شدند و خدا ازسرزمین خورشید فرار کرد
من یکبار دیگر وقاحت بداندیشان را تجربه کردم که زنجیری داغی شد
برای ذوب کردن سپیده های رهایی
وقتی آیه های قرآن زمینی شدند
کتاب و کلمه را آتش زدند
وجاهلان بی پروا
جاهلانی که با زبان انسان بیگانه اند
خانه ی مرا به سرزمین وحشت مبدل کردند
وقتی آیه های قرآن زمینی شدند
جاهلان بی پروا ساطور به دست
برای سربریدن من به میدان آمدند
ومثل رهزنان در تاریکی
برای ربودن سرمایه من که آزادیست
شیهه کشیدند
وقتی آیه های جهالت از تعفنزار چیزی بنام شورای شقاوت العلماء
نشخوار می شوند و سگان ولگرد در بازارهای سیاست
شبیه روسپی های سرگردان
از بستر شیخ های سیه پوش
تفاله های شهوت را مزه میکنند
وبرای من که آزادی ام
فتوای جهالت میدهند.
شیاطین ساطور بدست وعاصی از شهوت
مست غریزه ی حرص وآز
گوشت و پوست خواهر مرا می جوند و از نزول آیه های زندان خبر میدهند
شیاطین ساطور بدست از تعفنزاز شورای شقاوت العماء
فتوا میدهند که شهوت عاصی نامرد را کودکان بسیار باید!
ومن باییست سکوت کنم و نگاه...
وقتی این نامردان،عاصی شهوت می شوند
و تن کودکی را می درند...
ومن باید سکوت کنم تا جهالت الریش، از خون، عصیان شهوانی اشرا رام کند
شیاطین ساطور بدست فتوا داده اند تا من در خیابان ظهور نیابم
ودر حصار دیوار ها از لواطت عاصی نامردان ریش دار بیخبر بمانم
تا او آرام و بدون هیچ دغدغه یی، با خون کودکان وضوء بگیرد
ومن در حصار دیوارها از لواطت عاصی نامردان ریش دار بیخبر بمانم
وازشراین مرتدان نشئه از طغیان شهوت
برایم مذکر بجویم تا مرا درخیابان همراه شود
اما من...
از مستی تریاک وخمار شرابهای دالری یی خلاق آیه های جاهلان ساطور بدست
هراسی ندارم
آیه های زمینی ایکه فتوا میشوند و شمشیر کندی
برای سربریدن من
از تعفنزار جماعت العلماء.
شقاوت العلماء ـ شرارت العلماء، جهالت العلماء!
روزگاری بود خیلی دور
روزگارانی که برادران تو بنام دین
زنان را ساحر گقتند و به آتش کشیدند
تا دیوار های کلیسا بلندتر شوند و ضخامت دیوار ها
سدی شونددربرابر صدا
اما...
دیوارهای کلیسا تاب خون مادران را نداشت و فروریخت
آیه های زمینی تو تاب فریاد مرا نیز نخواهند داشت...
نادیه فضل
هشتم ماه مارچ 2012
Montag, 5. März 2012
Freitag, 2. März 2012
«جنبش عیاران»
«جنبش عیاران»: 6 حوت 1390
دیدگاه جنبش «عیاران»:
درین روزها شایعه است که مرقدی برای"عیاری ازخراسان" درمربوطات ناحیۀ هفده هم شهر کابل تدارک دیده شده است.اگرشایعه واقعییت داشته باشدواین حقیقت ازسوی مقامات حاکمه رسماً تأیید شود مردم افغانستان به این نتیجه منطقی معتقد میشوندکه ارباب قدرت ازگذشت روزگاردرسهای سودمندی آموخته اندواینک پس از93 سال استقلال سیاسی نیم بند وتداوم خصومت غیرعادلانه قومی قبیله یی مذهبی وریختن آب به آسیاب استعمار بریتانیای کبیرونظامیگران پاکستان به این نتیجه منطقی انسانی دینی ملی مذهبی وسرشارازسلامت عقل وخرد دست یا فته اند که درپرتواندیشه های روشن شهروندی،دشمنی های دیرینه ومیراثهای آزادی کش پدران ونیا کان را به تاریخ به سپارندودوستی پایه دارصلح جاودان همبسته گی ملی واحتر ام به برابری حقوق زنان با مردان وحقوق شهروندی رارهنمای عمل خویش قراردهند
هم میهنان گرامی!
عیاران این گرایشهای میهندوستانه را اگرحقیقت داشته باشد به دیده ی قدرمینگرند ونشانه ی تغییرکیفی درخصلتهای دوران قبیله سالاری مردم افغانستان واحد مستقل وتجزیه ناپذیرارزیابی مینمایند.
ازدیدگاه جنبش«عیاران» بهترین آرامگاه برای" عیارخراسان "کوهپا یه های"خیرخانه "بی بی مهروتپۀ ی مرنجان شهرهای تاریخی غزنه، هرات، بلخ بامی،دل زخمی بامیان.دل ودامان گذرگا ههای سالنگ، گذرگاه انجمن دامان
شمشاد ودیگرشهرهای تاریخی وکوهپایه های گزیده شده میتواند که ازسوی دانشمندان اکادمی علوم مراکزفرهنگی
ودانشگا ههای افغانستان وسپید مویان تاکستانهای کوهدامان وولایات کاپیسا ،پنجشیر وپروان پیشنهاد وازسوی رییس جمهورافغانستان توشیح شود.
امیرحبیب الله خادم دین رسول الله، امیرمردم افغانستان وعیارخراسان بود "اگراین امیرافغا نستان مستقل "از امیران کشورهای عربی واسلامی زمان خویش سواد بیشتری نداشته است ولی درفش پرافتخارآزادی میهن دوست داشتنی او، برفرازقله های سرکش پامیر،شمشاد،هندوکش وکوه بابا یک نیزه بلند تر،ازبیرقهای همه شاهان وامیران عربی وعجمی همان دوران دراهتزاز بوده است.
بنابرین آنچه که سزاورشأن این عیارخراسان بوده است اورا باید شناخت و به شیوه ی شاملوشاعرکبیر ایران،به نسلهای امروز وفردای فارسی گویان افغانستان ایران تاجیکستان منطقه وجهان معرفی کرد .اگرنامی ازعیار برده میشود این معنی را تداعی مینماید که این عیارخراسان؛ جوانمرد ،انسان دوست ،میهن دوست با وجدان، با شرف، صادق ،با اخلاق ،با شهامت وپا بند به عهد وپیمان خویش بوده است.
خوشه چین این عضووفادارجنبش عیاران به این باوراست که درکشورما نویسنده گان وشخصیت های دیگری هستند که قضایا وحوادث را ازدید انسانی می بینند وانسانی می اندیشند.به عرایض جنبش عیاران گوش فرا میدهند وعمل مینمایند.عیاران عصرکمپیوتروانترنت برخاسته ازشرایط خون وآتش ولی صبوربردبارورهروان منزلگه خیلی دوروبلند میباشند.« میان گفتار وکردارآنان تفاوت وجود ندارد مردم به ویژه نسل جوان به سخنان ایشا ن باورتزلزل ناپذیردارند » حال که موضوع حق معنویت امیر حبیب الله خادم دین رسو ل الله به حد تبلیغات دولتی رسیده است میگذاریم که عمل نمایند. " زیراعمل معیارحقیقت است" وتوده های مردم رهبران خویش را با این محکها می سنجند ووزن میکنند تصادفی نبوده است که استاد خلیل الله خلیلی سخنور،سخندان ،وگوهر شناس قرن بیستم امیر حبیب الله خادم دین رسول الله خدا را"عیارخراسان "نامیده بوده اند "جنبش عیاران"به روان همه جوانمردان وعیارانی که درراه آزادی میهن سرباخته ولی سنگر نباخته اند درود میفیرستند .
با عرض حرمت
«جنبش عیاران»
Donnerstag, 1. März 2012
عروس هفتم
عروس هفتم
عشق، آیینه، غزل، نازِترنم بودم
چشمه، دریاچه و باران، بوی گندم بودم
قصه خوان شب وصلِ چمن وماه و چراغ
روشنان، دامنه ی آبیی هفتم بودم
یک قدم آنسوتـَرَک رفتم و غم را دیدم
من که در زمزمه ی چلچله ها، گم بودم
با حنا برکف دستم بنوشتند اسیر
عمق شب، وسوسه وترس وتلاطم بودم
مشتی از تلخی واندوه سرم پاشیدند
دود بودم، شب یلدای توَهُم بودم
مادرم قسمتی از بخت سیاهش را داد
به من آن لحظه که در سوگِ تبسم بودم
دَف و آواز نفس گیر تن سردم؛ آه!
خط تسلیم به تقدیر و به مردم بودم
مرگ درخانه ی من جلوه نمایی می کرد
اوکنار جسدم حس خدایی می کرد
دانه دانه پرِ پرواز مرا مرد شکست
آنکه بیداد به پرهای رهایی می کرد
مثل ویرانه ی سرما زده ی یخ بسته
بادتابوت مرا خاکه زدایی می کرد
*****
قفل یک بوسه ی داغی به لبم کاشت، نشست
سبزِرویای پریدن، ناز یک خنده شکست
روشنی خسته سرش ماند به زانو وگریست
ساز،پرواز، صدا، پنجره هاشان را بست
مثل بیگانه ترین شاخه زباران و هوا
ازبرای هوس اش، دلبر و خانم بودم
قسمتم گوشه ی دیوارِ غم ِ ننگ و نشان
ماه افسرده دلی، قاب ترحم بودم
صدق، بخشایش وباور پـَرِ پروازِسحر
روح توفانیی فریاد و تکلم بودم
عطر گلواژه ی مشرق، شعر زیبای خدا
رنگ گلباغ شقایق، کاجی ازریشه جدا
طعم انگور و طراوت، هدیه سبز صدا
سخن آخر خلقت، معنی یی لطفِ وفا
تکه ی ابر، درِحجله ی هفتم بودم
قصه ی تلخ شب خانه ی مردم بودم
... من که در زمزمه ی چلچله ها گم بودم
عشق، آیینه، غزل، ناز ِ ترنم بودم
بوی گندم، ماه، رویا
دامن آبیی هفتم بودم
Abonnieren
Posts (Atom)